ترانه و ترنمترانه و ترنم، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 18 روز سن داره
زندگی عاشقانه مازندگی عاشقانه ما، تا این لحظه: 16 سال و 8 ماه و 13 روز سن داره

ترنم یک ترانه از باغ آشتی زندگیمان

عطش محبت

  وقتی سعادت مادر یا پدر شدن را پیدا می کنی  حس می کنی عطش داری و تشنه ای   تشنه مهر و محبتی    اما اینبار تشنه محبت کردنی، نه محبت دیدن بله موظفی تمام مهری که داری  با تمام وجود نثار دلبندت کنی چون او محتاج محبت و آغوش گرم توست تا قبل از این پدرومادرت محبتشان را نثار تو می کردند  ،حال دیگر نوبت توست که   همچون ابر بهارکه زمین را سیراب می کند تو هم دل فرزندت را از عشق ومحبت سیراب کنی .   ...
16 آذر 1393

هفت ماهگی

تو ماه هفت بارداری به سر می برم یعنی تا الان شما 7ماه تمام با من وبوده اید روزبه روز هم زور بازوتون بیشتر می شود و لگدهایتان محکمتراحتمالا دارید عروسک بازی می کنید شاید هم  فوتبال بازی می کنید . دلم برایتان بگوید دکتر به من گفته خیلی تو این روزها ی آخرمواظب باشم تا دچار زایمان زودرس نشوم خدای نکرده اگر بخواهید زود بیایید برای هر سه مان سخت میشود. این روزها خیلی سنگین شده ام به زوراز زمین بلند می شم و می شینم تازه فهمیدم سنگینی بارداری یعنی چه. بیخوابی مچ درد و معده درد و گلاب به روتون ..... به سراغم آمده است . دکتر امپول داده تا برای جلوگیری از زایمان زودرس بزنم . خیلی دلم می خواهد این روزها زود تموم شود وسبک و چست و چابک...
16 آذر 1393

تسخیردل

همه ندیده عاشقتان شده اند لحظه شماری می کنند برای ورود شما ،از شما می خواهم بعداز به دنیا آمدن  با صبوری و خوش اخلاقی  به مانند امروز دل دیگران را تسخیر کنید .اگر بخواهید بد اخلاقی کنید وخدای نکرده نق نقو باشید خدایی نکرده محبوبیت تان را از دست می دهید کم کم از چشم می افتید .
16 آذر 1393

ذوق وشوق اطرافیان

من و پدرتان به این نتیجه رسیده ایم که اطرافیان وفامیل از جمله مادربزرگها ذوقشان برای به دنیا آمدن شما بیشترازما می باشد . یکی از دلایلش این است که شما دو نفری با هم پا به این دنیا می گذارید و این یک اتفاق نادر، متفاوت و شگفت انگیز است . دلیل دیگرش هم می تواند این باشد که مسئولیت شما دو عزیز دل با من و پدرتان است به هر حال ما بیشتر دقدقه بزرگ کردن و رسیدگی به شما راداریم و اطرافیان در قبال شما مسئولیتی ندارند.
16 آذر 1393

شکرگذاری خداوندمتعال

گاهی وقتها با تمام وجود م حس می کنم بسیارعاجزم از شکرگذاری این نعمتی که خدا به من عطا کرده و به یکباره مرا مادر دو فرزند آن هم دو دخترنازنین کرده ،جنسیتی که همیشه دوست داشتم . بارها و بارها از ته دل و جان حتی با اشک گفته ام خدایا شکرت که این نعمت را که به من دادی ،این نعمت راازمنتظرین دریغ نکن. اما این شکر گذاریها راضیم نمی کند خیلی فکر کردم تا اینکه به این نتیجه رسیدم اگر شماها را خیلی خوب بتوانم تربیت کنم و تحویل جامعه دهم آن وقت است که شکر این نعمت الهی را به جا آورده ام . امید دارم با کمک خداوند متعال بتوانم به این هدفم جامع عمل بپوشانم .
16 آذر 1393

گلهای خوشبو خانه ما

  دو امانت خیلی بزرگ و پاک وسپید و نورانی از جانب خداوند متعال به من واگذار می شود که آن هم قلب یا دل شماست شمادوگل خوشبوزندگی با رضایت خداوند پابه خانه ما می گذاریدومنشمارابه دیدیه امانت خیلی مهم وبزرگ میبینم من اعتقاد دارم دل هر کسی را مادرش است که جلا میدهد یا مکدرمی کند آن هم از طریق رفتار و گفتار و کردار و در نهایت عملش من یقین دارم هرفرزندی بخصوص دختر از نظر منش و کردارآیینه تمام نمای مادرش است با این اوصاف لازم میدانم در اعمال وکردارم تجدید نظر کنم چون حس می کنم از این به بعد الگوی رفتاری این دو دختر خواهم شد واقعا از قدیم راست گفته اند که مادر را ببین و دختر رابگیر من شکی به این جمله ندارم بعد از عمر...
16 آذر 1393

پادشاه خانه ما

هفت سالی بود من در خانه پادشاهی می کردم این طور که بوش میاد شما قراره جانشین من بشید و پادشاهی رو از من بگیرید چون پدرتون خیلی قربون صدقه تون میره کم کم داره بهتون حسودیم میشه بعضی وقتها حس می کنم حووداره میادسرم. اشکال نداره قبول بیایید سه تایی پادشاهی کنیم آخه من گناه دارم چطور از دلتون میاد پادشاهی رو از من بگیرید  ...
16 آذر 1393

سفربه دنیای کودکی

و من چه خوشحالم که با آمدنتان کودک درونم بیدارتراز امروز می شود چرا که با شما میخواهم کودکانه بازی کنم ، بخندم، بدوم ،شعربخوان ،لالایی بخوانم ، قصه و داستان گوش کنم و........شاد باشم بله من هم باید بشوم دختری همسن شما از این بابت خیلی خوشحالم از شما بسیار مچکرم که مرا به همراه خود به دنیای شاد دختر بچه ها خواهید برد.   ...
15 آذر 1393